پا.....ئیز
پاییزو همیشه بخاطر بارونای قشنگش دوست داشتم
بخاطر هوایی که بعد از سه ماه گرما ی خورده طراوت با خودش می آره....
بخاطر برگایی که رو زمین بودن و من موقع رفتن به مدرسه پاهامو روشون میزاشتم و از صدای خش خششون لذت میبردم....
پاییز با مهرش زیباترم میشه ....
بچه هایی که درس خون و تنبل همه خوشحالن.....
همه لباسای نو می پوشن ....
حتی اونایی هم که لباس نو ندارن سعی میکنن به اندازه کافی لباساشون اتو زده باشه که از بچه های دیگه کم نیارن....
روز اول مدرسه همه خندونن و با دیدن دوستایی که ممکنه یک سال اونا رو ندیده باشن کلی ذوق میکنن...
دیروز داشتم به این فکر میکردم که بچه هایی که تو سن بلوغن مخصوصا پسرا وقتی وارد مدرسه میشن و هر کدومشون با یک قیافه جدید ظاهر میشن .... چقدر دیدنین.....
پسر بچه هایی که سال قبل که از هم خدا حافظی کردن هنوز قد نکشیده بودن... هنوز پشت لبشون سبز نشده بود و هنوز تن صداشون اون ضخامت مردانه رو نداشت....
پ.ن1: هیچ وقت تو دوران مدرسه درس خوندن رو دوست نداشتم........ولی عاشق مدرسه و هم کلاسیام بودم
پ.ن2:دانشگاه عاشق درس خوندن شب امتحان بودم...... ولی بازم عاشق دوستام بودم.....
پ.ن3: خودمون هم پسر به سن بلوغ رسیده داریم....